lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

روز دختر ...♥♥♥

  خداوند لبخند زد دختر آفریده شد! لبخند خدا روزت مبارک روز دخترای گل مبارک                                                دختر گلم ... مهتای نازم ... خدارو  هزاران هزار بار شاکرم که ر حمتش رو به ما عطاکرد و ما را صاحب فرزند  دختر کرد دختر ی عنی عشق ... دختر یعنی عاطفه . ... دختر ی عنی نبض زندگی .... دختر یعنی همه چیز تو برای من همه چیزی ... همه زندگی ... عزی...
17 شهريور 1392

دماوند...

       پنجشنبه 14 شهریور داییم مارو به ویلاش توی دماوند دعوت کرده بود ...اما متاسفانه مهتا از شب قبلش تب کرده بود و یکم بی حال بود ..دلیلش هم این بود که همراه با پدر محترم رو به روی کولر خوابیده بودن ... مهتا خیلی ذوق داشت و دوست داشت که بریم ...تا صبح چند بار پرسید : مامان صبح نشده بریم دماوند ؟ صبح برای رفتن مردد بودیم ...اما بالاخره راهی شدیم .(بقیه در ادامه مطلب)   حدود ساعت 12:30 بود که رسیدیم ...از همون لحظه مهتا و الینا با نوه داییم ریحانه مشغول بازی شدن ... مهتا .ریحانه .الینا و علی کوچولوی دوست داشتنی مهتا .الینا . امیررضا و ریحانه      ...
17 شهريور 1392

صبح شده ...بیدار شو !!!

        چند وقتی هست که مهتا به محض بیدار شدن از خواب از توی اتاقش صدا میکنه که " مامان بیدارشو صبح شده ..." حالا میخواد ساعت 6 صبح از خواب بیدارشه یا ساعت 10 صبح ....وقتی چشمهاش رو باز می کنه  میبینه که اتاقش روشنه این کار رو میکنه البته بیشتر یه مدل بهانه گیریه که برم سراغش و بیارمش توی تخت خودمون ... گاهی هم دیگه خوابش نمیبره وباید کلی باهاش کلنجار برم ....... ...
13 شهريور 1392

خرید دونفره ..

امروز صبح حوصله ام سر رفته بود یکدفعه تصمیم گرفتم با مهتا دوتایی بریم بیرون خرید ... کتاب خریدن رو بهانه کردم و آماده شدیم ... برای مهتا توضیح دادم که بریم باهم تا برات کتاب بخرم ... بریم دوتایی سوار تاکسی بشیم .... اول مهتا قبول نمیکرد میگفت من میترسم من نمیام .... (چون تا به حال منو مهتا با تاکسی و این چیزها بیرون نرفتیم  اصلا مهتا سوار تاکسی و این چیزها نشده و این اولین بار بود ) .... میگفت خوب با ماشین خودمون بریم ... شما رانندگی کن..... گفتم امروز بابایی ماشین رو برده .... میگفت خوب زنگ بزن برامون بیاره ... خلاصه این دخمل از گل بهتر ما راضی نمیشد به هزار ترفند راضیش کردیم و راه افتادیم ..... سر خیابون که سوار تاکسی شدیم براش تو...
2 شهريور 1392
1